یتیم خانه ایران فیلمی است که نه تنها قطعه ای حذف شده از تاریخ ایران را روایت می کند، بلکه خود نیز این روزها به قطعه ای حذف شده از تاریخ سینمای ایران تبدیل شده است. تعداد سالن های محدود در تهران و شهرستان ها و اختصاص بدترین سانس ها به این فیلم، تنها نشان از این دارد که در ایران امروز هنوز "منورالفکرهایی" وجود دارند که حاضرند تاریخ نانوشته ی این فیلم را دوباره رقم بزنند که این گونه آشکارا از اکران این فیلم جلوگیری می کنند و شاید هم می خواهند با این کار برای اربابان انگلیسی شان دمی تکان می دهند. 

Iranian Orphanage
این فیلم را در پردیس سینمایی یکی از شهرستان ها و در سالنی تقریبا خالی دیدم. سینما تنها یک سانس خود را در روز پنج شنبه و جمعه و آن هم در ساعت چهار بعداز ظهر به این فیلم اختصاص داده بود. تعجب آور نبود که با سالنی تقریبا خالی مواجه شدم! البته وقتی تمام شرایط اکران را با وجود کارگردانی که فیلم قلاده های طلا را پیش از این در کارنامه ی خود دارد، گره بزنید آن وقت متوجه می شوید که قطعا خیلی ها نمی خواهند شما این فیلم را ببینید. 

وقتی همین فیلم در روز 16 آذر در دانشگاه اکران عمومی شد، برای بار دوم فیلم را دیدم. سالن مملو از دانشجویان ارشد و دکتری شده بود. سالن خالی پردیس سینما باعث شده بود تا هر لحظه انتظار این را داشته باشم تا دانشجویانی که معمولا برای مناظره های صادق زیبا کلام سالن ها را پر می کنند، این فیلم را به بهانه اعتراض رها کنند و از سالن خارج شوند، اما دانشجویان حتی تا اواسط فیلم هم اضافه می شدند و جالب این بود که همراه با صحنه های فیلم احساسات خود را  با صدای بلند ابراز می کردند و این اولین بار بود که در اکران یک فیلم در همین دانشگاه این صحنه را می دیدم. معمولا این صحنه ها در دانشگاه هایی که مقطع کارشناسی دارند، طبیعی است اما نه در این دانشگاه.

دست زدن دانشجویان بعد از کشتن آن مردک انگلیسی و در انتهای فیلم حکایت از آن داشت که فیلم یتیم خانه ایران خیلی بهتر از آن چه برخی ها می خواهند وانمود کنند، با مخاطبان ارتباط برقرار می کند. فیلمی که علاوه بر موضوع و نحوه فیلم برداری و صدا برداری، انتخاب بازیگرانی انگلیسی با لهجه ای کاملا بریتانیایی، توجه شما را قطعا جلب می کند. 

اگرچه ماجرای تاریخی این فیلم را پیش از این از زبان استاد رائفی پور شنیده بودم اما تماشای این فیلم باعث شد تا افسوس روزهای دوری را بخورم که شعار مرگ بر انگلیس را آهسته تر می گفتم ...