هنوز در اعماق قلبم* تردید داشتم. آیا واقعا این بار اصرارم بر پوشیدن چادر لازم بود؟ می دانستم یا باید چادرم را کنار بگذارم یا از درآمد ماهیانه چند میلیون تومان صرف نظر کنم. می دانستم شاید دیگر نتوانم هیچ شغلی را پیدا کنم که با چادر در آن جا کار کنم.

من قبلا این راه را رفته بودم و طعم تلخ سرزنش های مدیران بخش را به خاطر پوشش چادرم چشیده بودم اما آن موقع من فقط یک دانشجو و یک همکار طرح تحقیقاتی در یک مرکز دولتی بودم و نه کارمند و شاید همین باعث شده بود که پس از مدتی دیگر به من کاری نداشته باشند و بگذارند من آن جا به انجام آزمایشات مربوط به طرح پایان نامه ام بپردازم

یادم هست در تمام آن مدت همیشه نگران شنیدن یک تذکر جدید بودم و برای همین سعی می کردم تا جایی که می توانم جلوی چشمان مدیر بخش ظاهر نشوم اما متاسفانه میز کار من درست در جایی بود که همیشه در بدو ورود دیده می شدم

باید اعتراف کنم که در روزهای اول در آزمایشگاه من هم مثل بقیه فقط روپوش آزمایشگاه را می پوشیدم و برای پوشش بیشتر از یک روسری مشکی خیلی بلند و تقریبا ضخیم که روسری مخصوص آزمایشگاهم بود، استفاده می کردم و آن را به روش لبنانی می بستم.

اما محیط این آزمایشگاه یک محیط پر رفت و آمد بود. روزانه افراد مختلف و دانشجوهای فراوان از بخش های مختلف وارد محیط آزمایشگاه می شدند که البته خیلی هاشان هم روپوش نمی پوشیدند. برخی از دانشجویان حتی در حین کار هم از روپوش یا دستکش استفاده نمی کردند. مدیر بخش هم همیشه بدون روپوش وارد محیط آزمایشگاه می شد تا به اتاقش در انتهای آزمایشگاه برود و  روزانه دانشجویان زیادی نیز از جلوی میز من رد می شدند تا به اتاق او بروند. حتی یادم هست پیک موتوری دقیقا بالای میز کارم در آزمایشگاه حاضر می شد تا نمونه های بیماران را ببرد! تا این که بالاخره یک روز تصمیم گرفتم روی روپوشم چادرم را بپوشم و کارم را با چادر انجام بدهم. واقعا چه فرقی بود بین مردان کوچه و خیابان و مردان آزمایشگاه!

برای اولین بار که در آزمایشگاه، چادر سرم کردم، به پوشیدن همیشگی آن فکر نکرده بودم؛ چون حتی مطمئن نبودم که بتوانم با چادر، آزمایش هایم را که بسیار حساس بودند، بدون ایجاد آلودگی و خطا انجام دهم (دوره ی جهالت که شاخ و دم ندارد). اما بر خلاف انتظارم، کارم آن روز به خوبی انجام شد هرچند اولین تذکر را هم دقیقا همان روز شنیدم. ازشنیدن تذکر، ناراحت و عصبانی شدم. اما وقتی چادر مانع کارم نمی شد، دیگر چه توجیهی برای نپوشیدن چادر در آزمایشگاه می توانستم داشته باشم؟! مگر نه این که حضرت فاطمه زهرا سلام الله فرموده اند: برای زنان بهتر است که مردان بیگانه آن ها را نبینند [1].

بعد از شنیدن اولین تذکر بود که به فکر افتادم یک چادر مشکی مخصوص آزمایشگاه تهیه کنم. با این که همیشه چادر لبنانی آستین دار می پوشم اما برای آزمایشگاه، یک چادر معمولی ایرانی برداشتم تا آستین های روپوشم معلوم باشد و کسی فکر نکند که خدای نکرده من روپوش آزمایشگاه نپوشیده ام. 

چادر آزمایشگاهم به اندازه کمتر از یک وجب کوتاهتر از چادرهای معمولی بود. دو لبه چادرم را هم تقریبا در یک سوم انتهایی آن به هم دوخته بودم تا جلوی چادرم موقع کار کردن و رفت و آمدهایم باز نماند. روسری بلند مشکی ام را هم هم چنان سرم می کردم به طوری که انتهای روسری ام تقریبا به انتهای بسته شده ی چادرم می رسید. با این کار می توانستم هم حجابم را حفظ کنم و هم دستانم برای کار کردن آزاد بود. 

با این حال هر لحظه منتظر یک تذکر بودم و چه قدر شنیدن تذکر برایم سخت بود. در تمام دوران تحصیل و زندگی ام همیشه سعی کرده بودم تا کاری خلاف قوانین انجام ندهم که از طرف دیگران سرزنش بشوم. می دانستم  این بار این قوانین نانوشته هستند که باید تغییر کنند ولی هم چنان نگران بودم تا این که نمی دانم چه طور و در چه زمانی بود که به این آیه از قرآن برخوردم: و لایخافون لومة لائم (مومنان کسانی اند که از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند) [2] و من هم سعی کردم مثل مومنان رفتار کنم. حتی خودم را برای وضعیت های وخیم تر مثل اجازه ندادن برای انجام کار پایان نامه ام و نیمه کاره رها شدن دکترایم آماده کرده بودم. 

چند روز بعد دستکشم را پوشیده بودم و می خواستم شروع به کار کنم که ناگهان مدیر بخش بدون روپوش و با کت و شلوار، جلوی میز کار من ظاهر شد و به نپوشیدن روپوش و به پوشش چادرم اعتراض کرد. سعی کردم محکم بایستم. گفتم من روپوش پوشیده ام و این چادرم مخصوص آزمایشگاه هست و حتی روسری و ساق دستم هم مخصوص آزمایشگاه است. چادرم کمی کوتاهتر از حد معمول است و ... داشتم توضیح می دادم که متوجه شدم دانشجویان و افراد بخش کارشان را رها کرده اند و به من و مدیر بخش نگاه می کنند. نمی خواستم بگویم که چرا در میان افرادی که همین الان در اینجا حاضرند و روپوش نپوشیده اند، فقط به من تذکر می دهی. می خواستم بدون این که دیگران را متهم کرده باشم، فقط از خودم دفاع کرده باشم چون اگر همه آن ها هم با روپوش حاضر می شدند من باز هم در آن محیطی که پر از رفت و آمد نامحرمان بود، چادرم را انتخاب می کردم و این خواست خدا بود که اعتراضی به پوشش دیگران نداشته باشم. با این حال آن روز مدیر بخش در جواب توضیحات من فقط گفت که ما تا حالا چنین چیزی نداشتیم!! و رفت تا پاسخ یکی از دانشجویانش را بدهد.

آن قدر در همین چند دقیقه ی جواب دادن به مدیر بخش، دچار اضطراب شده بودم که دستم به لرزش افتاده بود. نمی توانستم سمپلر [3] را درست در دستم نگه دارم و کارم را ادامه بدهم. دستکشم را در آوردم. نزدیک وقت نماز شده بود...

 

اگر خدا بخواهد ادامه دارد...

 

_____________________________

*خاطرات یک ناشناس از ممنوعیت پوشش چادر در آزمایشگاه در ایران که برای اولین بار در درستان منتشر می شود

 

[1] حضرت فاطمه علیهاالسلام : خَیرٌ لِلنِّساءِ أن لایَرَینَ الرِّجالَ و لایَراهُنَّ الرِّجالُ  (دانلود حدیث تصویری از اینجا )

براى زنان بهتر است که [بدون ضرورت] مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبینند (بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 36 )

 

[2] آیه 54 از سوره مائده:"اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى‌آورد که آنان را دوست مى‌دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان‌] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى‌ترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد مى‌دهد، و خدا گشایشگر داناست."

 

[3]سمپلر وسیله ای است برای برداشتن مایعات و محلول ها در حد میکرولیتر